سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

بهار من

درد و دلای مامانی

سلام بهار عزیز من . خوبی گلم ؟ حتما خوبی دیگه . مامانم بد نیست . باید تحمل کنه و خوشحاله که تو خوبی . یه کم فقط دلش گرفته . می دونی بهارم ما آدما خیلی عجیبیم . نمی دونم چرا نمی شه همدیگر رو خوب درک کنیم . همیشه فکر می کنیم خودمون مهم تر هستیم و باقی باید پشت سر ما باشن . یه طور خیلی بدی خودخواه می شیم یه وختایی . دلگیرم فقط و کمی دوست داشتم درد و دل کنم اما به هر کسی که رسیدم و خواستم دردم رو بگم فقط و فقط حرفایی زده که بیشتر ناراحتم کرده . یا یه طور خیلی واضحی پسم زده و یا گفته ناشکرم یا اینکه تیکه انداخته بهم یا اینکه اصلا به حرفم اهمیت نداده ... نمی خوام گلم رو اذیت کنم . ادما خیلی بد شدن عزیزم . امیدوارم هیچ روزی هیچ کسی دل کوچول...
31 فروردين 1391

توپولی مهربون من

سلام گل کوچولو موچول مامان خوبی عزیزم ؟؟ قربونت برم که خیلی حرف گوش کنی و مهربون . خداروشکر حال مامان خیلی بهتره . تو هم آرومتری ؛ مامان هم سعی می کنه حسابی بهت برسه این هفته یه روز بد داشتیم وای خیلی بد بدبد ... اما گذشت و خداروشکر با خیری . کوچول من اگه حال مامان خوب باشه شاید امشب بریم پیش مامان جونت که از بیمارستان مرخص شده و خونه س . زن عمو و پسرعمو و عمه تم هستن و خیلی دوست دارن ما رو ببینن . پس خوشگل خوبی باش و اروم بشین جات و بزار امشب خوش بگذره بهمون . منم قول می دم دوباره پنجشنبه بریم خونه ی اون یکی مامان جون تا حسابی بهمون خوش بگذره . دیگه اینکه شما کم کم داری هفته ی هشت رو تموم می کنی و می ری تو 9 هفته و هفته ی دیگه این موقع ...
28 فروردين 1391

یک عدد مامان غر غرو

سلام بهار عزیز من خوبی ؟ الان دوتایی یه خورده لوبیا پلوی مامانی رو خوردیم . مثل گنجشکا باید برم سر قابلمه ؛ از دست تو .. گاهی دوست دارم صدات کنم دختری . نه که فرقی باشه تو چی باشه که الهی من فدات شم بودنت یه دنیا ارزش داره برام . یه چیز بگم یواشکی بین خودمون بمونه ؛ اما من همه ش فکر می کنم خدا یه دونه بیشتر بهم نی نی نمی ده . می دونم این خیالا از استرس های قبلن هست . اما .. ببخش فکر بد ممنوع بود . ایشالا برات هم نی نی داداش می یاریم هم ابجی تا حسابی همبازی تو بشن و تو بشی رئیسشون . امروز که نه از دیشب خیلی اعصاب مامانی قاطی پاتی شده . بود ها بیشتر شده . دلیلشم نمی دونه . حوصله هم نداره . دیشبم گیر داد به بابات که بره تو حال رو مبل بخوا...
27 فروردين 1391

بهار هشت هفته و سه روزه

سلام به بهار هشت هفته و سه روزه ی خودم . خوبی عزیز من ؟ ببخشید که این چند وقته نشد بنویسم تو دفتر یادگاری هات . اخه خودت می دونی مامان چه قدر حالش بد بود . اصلا نمی خام از روزای بد بگم . خدا رو شکر الان مامان بهتره و امیدوارم نی نی هم بهتر باشه عزیز من . پنجشنبه هم خونه ی مامان جون بودیم که خیلی خوش گذشت و تو هم حسابی خوب بودی . حالا یه کم اذیت که اشکال نداره عزیز مامان . نی نی شدی که اذیت کنی دیگه اما عوضش بابای مهربونت وقتی من حالم بد بود . اومده اینجا و برات یادگاری نوشته . بیچاره بابایی هم خیلی اذیت شد اما خب بابا شدن این چیزا رو هم داره . الانم دل مامانی درد می کنه و اون تو من نمی دونم داری چیکار می کنی . فقط یه خواهشی دارم که س...
27 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام بهار مامان من باباتم و با کلی زحمت تونستم بیام اینجا . مامانت خوابه و حالش اصلا خوب نیست . اومدم تا اولا بهت بگم منم دوستت دارم و خوشحالم بالاخره خودت با پای خودت امدی و هم بگم برای مادرت دعا کنی و یه کم کمتر اذیت کنی . به انداره ی کافی این مدت اذیت شد. خواهشا یه کم بچه بهتری باش . دعوات نمی کنم اما خودت یه کم اروم باش بزار مادرت استراحت کنه . منتظرم که دنیا بیای و ببینمت .   پدرت
23 فروردين 1391

درد و دلای مامان

سلام بهار من . خوبی جیگر مامان ؟ خوبی دیگه این طور که حال مامانت بده حتما خوبی . بابا رفته برام ب 6 خریده بخورم شاید بهتر شم . برام دعا کن نه که غر بزنم ها نه از خدام هم هست . ارزوم بود اصلا همین طور یه پام واسه خاطر یه توپولی توی دبلیو سی باشه . اما چون هیچی نمی تونم بخورم نگران رشد توپولی هستم . می دونم این ماه ها حساسن و باید به تو گلم حسابی ویتامین برسه . دیشب رفتیم خونه ی خاله و قرمه سبزی خوردیم و شما هم ظاهرا خوشت اومده بود که گذاشتی مامانی دو قاشق بخوره . بعدشم فکر کنم زیاد بستنی دوست نداری . اخه اصلا مامانی نتونست بخوره . شاید سرد بوده بدت اومده . می دونم وقتی دنیا بیای و مزه ها رو بشناسی مثل مامان و بابا عاشق بستنی می ش...
19 فروردين 1391

داریم می ریم بگردیم

                    آهای آهای خبر خبر               همگی داریم می ریم سفر بابایی داره می یاد مارو ببره بگردونه بریم عمو عباس بستنی بخوریم . بعدشم بریم فروشگاه ببینم نی نی توپولی چی دوست داره مامان بخوره ؛ براش بخریم . می ریم که خوش بگذرونیممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم   این گلم برای خاله های مهربونی که اومدن خونه ی بهار من ...
18 فروردين 1391

بابایی ناقلا

  از دست این بابایی . بزار بیاد خونه   یه وقتایی فقط به کارش فکر می کنه و بس . هر چی هم بهش می گم نمی فهمه . بعدش می گه عههههههههه باید این کارو می کردم عههه خب اعصاب منو خورد می کنه دیگه . بعدش می گه حرص نخور . ساعت 3 شده هنوز نیومده تو هم با من دوتایی گرسنمه مون شده .   کی این حساسیت ها تموم می شه من راحت شم خودم غذا های خوشمزه درست کنم دوتایی بخوریم ؟؟ این شکلکا هم واسه دل بهار کوچولو من که خوشش بیاد ...
18 فروردين 1391

مامانی درد و دل می کند

سلام عزیزم صبح جمعه بخیر . دیشب خیلی اذیت شدیم اما الان دوتایی مون خوبیم نه ؟ باباتم که امپولا را باز اشتباهی خریده بود صبح دعواش کردم بره عوض کنه بیاره زود مامان بزنه که تو زودتر بزرگ شی . مامانی من می تونم بعضی وقتها باهات درد و دل کنم ؟ قول می دم زیاد ناراحتت نکنم . اخه دل مامانی کوچیکه و به قول بابات اشکی هستم . یه خورده دلم گرفته . باباتم رفت سرکار و من تنها موندم . حوصله هم ندارم .. نگران گل عزیزمون هم هستم که جاش خوب باشه . غر غر هم زیاد نمی کنم و الان خوشحالم هستم تو باعث شدی حالم بد باشه . مگه ارزوی یه مامان همیشه این نیست خودش درد بکشه اما بچه ش سالم و خندون باشه ؟ منم همین رو می خوام .  این تیکر یرای شماست . ببین خوشت م...
18 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد