سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

بهار من

با عرض شرمندگی 2

1391/4/21 10:34
نویسنده : سارا
298 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهار کوچولوی من . من با خجالت زیاد اومدم اینجا . خیلی مامان تنبلی بودم می دونم . نباید خودمو با عذر های الکی تبرئه کنم اما خب روزهای خوبی نبود .

من 31 خرداد رفتم پیش دکترم و آز دومت رو نشون دادم و خوب بود خداروشکر . بعدش سونو شدم تا ببینیم شما دختری یا پسر . گفتم بابایی هم نیاد که سورپرایزش کنم . تنها بودم و بدیش این بود . خلاصه اینکه وقتی سونو شدم . اولین چیزی که دیدیم این بود که فهمیدیم شما گل پسری ! قربونت برم که دکترم از خنده داشت منفجر می شد . می گفت بچه این جور بی حیا که سریع مشخص شه خیلی کم دیدم .

بعدش یه کم جاهای دیگه رو سونو کرد که یهو گفت یه مشکلی تو کلیه ت هست و خوب رشد نکرده . دنیا رو سر مامان خراب شد . قرار شد بریم جای دیگه سونو شیم تا دقیق مشخص شه . به بابا هم گفتم خیلی ناراحت شد . ضربان قلب کوچولو تم خیلی کم بود .

تعریف نمی کنم اون یه هفته چی کشیدیم . مخصوصا اون دکتر سونو که خیلی رک گفت بهمون احتمالا سقط می شه ! کار من و بابایی گریه بود و دعا . یکی از دوستای پزشک بابایی که اسمش عمو وحید هست و از اول گفته بود شما پسری هستی ؛ پیشمون اومد و کلی دلداری داد و گفت هیچیت نمی شه و این قدر ها هم که اینا می گن سخت نیست اخرش وقتی دنیا بیای یه عمل کوچولو نیاز داری . گفت شاید تا اخر هفته ی 27-8 اونم کامل می شه .

خلاصه خیلی ارومم کرد . دو شب بیمارستان بودیم و برگشتیم خونه . بعدش دیگه سپردمت به خدایی که داده . خدارو شکر توی سونوی همین یکشنبه که رفتیم ؛خانم دکتر خیلی مهربون بود و گفت یکی از کلیه ها تکمیله و خیلی اندازه ش خوبه اون یکی یه مقدار کوچیک هست و فعالیت نداره که تا هفته ی 28 یه سونو دیگه می خواد و ایشالا اونم درست شده .

به ما یه سی دی هم دادن که توش تو هستی . راستی شیطون من ؛ توی سونوگرافی خیلی خسته مون کردی . چرا تکون نمی خوردی اخه پسرم ؟؟ مجبور شدم دو بار بلند شدم چیزای شیرین بخورم که تو یه کم تکون بخوری . خانم دکتر می خندید و می گفت پسر با حیایی هستی !! اخرش نفهمیدم چه طوری هستی تو .

خلاصه اخرش وقتی به چپ خوابیده بودم دکتر تونست یه کم خوب سونو کنه و ببنیم تو رو درست و حسابی .

جابه جایی خونه و مشکلات بابایی و عروسی و نامزدی خاله ی محترم و ... همه ی اینها با هم ریخته سر من . از طرفی شما داری بزرگ می شی مامانی . پسر من الان توی هفته ی 22 هستی یعنی 21 هفته و 2 روز از عمر شما می گذره تو شیکم مامانی و به روایتی می شی 5 ماه و یک روز . دقیقا 4 ماه دیگه شما اینموقع توی بغل من داری گریه کنی قربونت برم .

راستی آقای گل پسر ؛ اسم شما فعلا سام هست . قراره سامی صدات کنیم . حالا شاید سامیار شدی تو شناسنامه ت . هنوز با بابا تصمیم نهایی نگرفتیم اما چون همه کلافه مون کردن فعلا گفتیم اینو خیلی دوست داریم و صدات می کنیم. یه روز در مورد اسمات این جا می نویسم گل پسرم .

قول می دم عکس سونو هاتو بزارم . اسکنر رو باید بابا بیاره . می دونی فراموشکاره چه قدر ... ببخش دیگه

دوستت داریم عزیزم . فرشته ی کوچولوی من ؛ هنوز باورم نمی شه تا 4 ماه دیگه می تونم ببینیمت . یکی باشه که بگه بهم مامان . گریه کنه و من فقط ارومش باید کنم . دیگه حسرت نمی خورم . بهترین هدیه بودی که خدای خوبم توی بهترین موقع بهم داد . همیشه قدرتو می دونم و شکر گذارش هستم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد