22 هفتگی
سلام پسرم . خوبی گل مامان ؟
حتما که خوبی چون همین یک ساعت پیش که دراز کشیده بودم داشتی ورجه وورجه می کردی تو دل مامان .
سامی کوچولوی من ؛ شما 15 هفته دیگه می خوای به دنیا بیای . امروز هی با خودم این عدد رو تکرار کردم و باور نمی کردم که واقعا همین قدر باشه . یاد وقتی می افتم که تازه 15 هفته ت بود و هنوز نمی دونستم دختری یا پسر و منتظر اولین تکونات بودم .
تو داری بزرگ می شی و من قراره این افتخار رو داشته باشم که بزرگ شدن شما رو حس کنم . پسر خوبم ما بالاخره خونه ی جدید رو پیدا کردیم . یه جایی وسطای شهر که هم شلوغه هم خلوت . احتمالا این اخرین چیزهایی هست که دارم برای تو ؛ از توی این خونه می نویسم . ایشالا توی خونه ی جدید وقت بیکاری مامان بیشتر می شه و البته روزهای خوب هم . اونوقت تمام کارهایی که قول دادم برات انجام می دم .
دیروز برات یه کتونی خوشگل سدری و زرد خریدم . با یه شلوارک و تی شرت که خیلی خوشگل بود . البته خیلی بیشتر از اینا برات خرید کردم که منتظرم بریم خونه ی جدید و ازشون عکس بگیرم کم کم .
ایشالا روزای خوبی تو راه هستن . بوس برای پسر کوچیک من .