یه روز عادی
سلام پسری خوب من . حالت چه طوره جیگر مامانی ؟؟
امیدوارم خوب باشی . وقتی مامان رو داری اذیت می کنی یعنی شیطون شدی حسابی . چند روز پیش خودمو کشیدم و یک کیلو به وزنم اضافه شده بود . پس معلومه که داری بزرگ میشی .
عزیز گلم . ما توی شش ماه رفتیم . سه ماه دیگه تو دنیا می یای . می دونم زود می گذره این سه ماه هم . اما خیلی دلتنگت هستم . می خوام زودتر ببینمت .
شیکم مامان بزرگ شده اندازه ش رسیده به 96 . شما داری بزرگ تر می شی و مامان توپولی تر . این هفته قراره بریم دکتر و ببینمت . خاله هم باهامون می یاد . شاید هفته ی دیگه هم بریم مسافرت . خیلی من و بابایی خسته ایم . این مسافرت لازمه برامون .
تخت و کمدت بالاخره نصب شد . قراره بریم یه لوستر خوشگل تر و فرش برات بخریم . یه سری چیزای خوشگل هم برات خریدم . بعد از مسافرت هم می ریم برات کالسکه و کریر می خریم .
نگران نباش . همه ی چیزای خوب خوب رو برات می خریم عزیزم . مطمئن باش هر چی تو بخوای و تو دنیا باشه برات فراهم می کنم . فعلا تا می تونم برات لباس خریدم .
بابات می گفت دیشب که اگه جای یکی ؛ سه قلو هم بودی لباس برات کافی بود
می یام عکس می ذارم حتما . دوست دارم جور شه همه ی وسایلت رو یه باره عکس بزارم بوس برای پسر گلم .