هفته ی 31
داره روزها می گذره و من از بزرگ شدن شکم و تکونای تو می فهمم که حسابی بزرگ شدی . دیگه کم کم داره این دوران هم می گذره و یک ماه و نیم دیگه شما دنیا می یای .
ظاهرا همه چیز سرجاشه . داره روزا می گذره . خداروشکر دیگه مشکل خاصی هم نیست . دوشنبه باید برم دکتر . آزمایشم رو هم دادم که قندم پایین هم بود . دیگه خیالم راحته . البته مثل اینکه شما هم مثل من از چیزای شیرین خوشت نمی یاد .
دیگه اینکه من تنبل هنوز وسایلت رو نخریدم . باید یه لیست بنویسم و بریم خرید . امیدوارم بشه با دو سه روز همه رو خرید و کامل کرد . البته برات فرش هم خریدم و پرده و رتختخوابت رو هم با کمک خاله ت دارم می دوزم .
روزهای خوبی تو راهن . داره پاییز از راه می رسه . فصل رنگی ... پسر پاییزی منم تو راهه . چند روز دیگه تولد پدرته می خوام امسال براش گل بفرستم محل کارش . نمی تونم کار زیادی کنم . می دونم اونم توقع نداره ازم . اما باید خوشحالش کنم .
بوس برای پسر خوبم . به امید روزهای طلایی تر