پسر 19 روزه ی من
اول اینو بنویسم که یه بار نوشتم و نمی دونم چی شد همه ش پرید ! :(
دیگه نمی تونم مثل اولی بنویسم . شما هم بیدار شدی و الانم وول میخوری .
شما امروز 19 روزه شدی . 19 روزه که داری پیش ما زندگی می کنی و نفس می کشی . این چند روز همه ش خونه ی مامان جون بودیم . هم خودمون نذری داشتیم هم مامان جونت .
شما هم پسر خوبی بودی خداروشکر . فقط دلت درد می کنه که امروز می ریم پیش اقای دکتر مهربونت . فکر کنم خیلی از دکترت خوشت اومده که هی دوست داری بریم پیشش ناقلا . اونم هی ازت تعریف می کنه و هر چی می گیم بهش می گه ؛ پسر باهوش منه دوست داره !!!
شما دیگه خوب همه چیزو تشخیص می دی و دوست داری دنبال کنی . مخصوصا چیزای روشن و رنگی و لامپا رو . البته بابا جونت رو هم ! .
عاشق لوسترای خونه هستی و همه ش خیره نگاشون می کنی . دوست داری وقتی دمر رو پای من یا رو تشک می خوابی .
گردنت رو خوب نگه می داری . مخصوصا وقتی رو شونه م می ذارم سرت رو و از اون بالا همه چیزو خوب می بینی .
حرف دکترت تو بیمارستان درست بود که گفت بچه ی باهوش و محکمی هستی . البته دوبار پرتت کرد تا اینو گفت !!! .
قدت رو هم خودم گرفتم شده بودی 54 . وزن هم با مامانی با هم 69 کیلو هستیم !
دیگه اینکه ناخنهای شما رو هم برای بار دوم گرفتیم عزیزم . قربونت برم که رشدت خوبه .
یه سری عکس هم هست که برات می ذارم . چون خودت هم می دونی مشکلاتی بود نشد از همه چی عکس بگیرم برات . از این به بعد سعی می کنم بیشتر لحظه های زندگی تو ثبت کنم . البته بابات که می دونی عاشق فیلم گرفته ! . زیاد ازت فیلم داره .
بوس برای پسر خوشگل من هوارتا .