سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

بهار من

یک ماهگی

1391/9/21 15:03
نویسنده : سارا
424 بازدید
اشتراک گذاری

سه روزه می یام اینجا برای اولین ماه گرد پسر کوچولوم یه چیز بنویسم اما مگر می ذاره این پسر کوچولو !

بله امروز به سلامتی شما یک ماه و سه روزه هستی پسرم . بسیار بسیار از بودن شما خوشحالیم .

اما اول از شیطونی هات بگم که چه قدر این روزها زیاد شده . شبها نمی خوابی . دل درد داری . با اینکه دو تا قطره بهت می دم که خوبت کنه بازم نا ارومی .

قربون اون دل کوچیکت بشم که می دونم تقصیر خودت نیست و خودتم درد داری .

دکترت اما یه چیز بهمون گفت یه کم ارامشم بیشتر شد . اول اینکه تقصیر من و خوراک من نیست شما دل پیچه می گیری . دوم هم بچه هایی که کولیک دارن و دل درد ؛ بچه های باهوش تری می شن . دلیلشم بیشتر رو این بود که خودت هم مجبوری یه کاری کنی که دلت خوب شه و همین باعث می شه از مغزت استفاده کنی .

این قدر بی خوابی کشیدم که دیروز کارم به درمانگاه رسید . هنوزم سرم درد می کنه . جالبش اینکه شما تو درمانگاه این قدر راحت خوابیده بودی هیچ کس باورش نمی شد شما گریه کنی اصلا !! بعدش اومدنی بیدار شدی و با پرستارا بازی می کردی !! خیلی بلایی والا .

دکترت گفت ختنه رو بزارم بعد از اینکه دلت بهتر شد . من نگرانم که با بزرگتر شدنت بیشتر اذیت شی . اما خوب چه می شه کرد ایشالا که این مرحله هم به خوشی می گذره .

چهارشنبه ی هفته ی پیش یعنی 15 آذر ؛ شما رو بردیم فروشگاه . خیلی هم پسر خوبی بودی . بعد هم رفتیم شام رستوران ؛ که اونجا تلافی دراوردی و نذاشتی مامان غذا بخوره .

جمعه هم با بابایی رفتیم برای مامان پالتو بخریم که شما مثل همیشه تو کوچه خیابونا ارومی و فقط می خوابی .

یه کم از شما بگم که ماشالا هزار ماشالا بزرگ شدی برای خودت .

دیگه گردنت رو خیلی خوب نگه می داری . مخصوصا وقتی مامان روی دستش بلندت می کنه گردنت رو صاف نگه می داری و همه جا رو از بالا می بینی . این بازی خوشگل اسمش هواپیما بازیه که شما خیلی دوست داری . باند فرودگاه مون هم شیکم مامانیه . البته یه بارم حسابی وقتی اون بالا داشتی پرواز می کردی ماست ریختی رو مامانی !!

لباسایی که قبلا برای گشاد بود و بلند الان دیگه اندازه ت شده .   18 آذر که دکتر بردیمت وزنت شده بود 4 کیلو و قدت هم 55 .

موهات داره می ریزه که موهای خوشگل در بیاره . چشمات هنوز طوسیه و رنگش بر نگشته .

دستتو که می گیرم قشنگ می فهمم بزرگتر شدنت رو .از اون پوست و استخونی در اومده .

یه بار که تو خونه تنها بودیم و شما گریه می کردی و نمی خوابیدی ؛ من تازه آلبوم احسان خواجه امیری رو دانلود کرده بودم و داشت برای خودش می خوند که تو هم اروم شدی و گوش دادی و بعدش خوابیدی .

از اون روز به بعد هر وقت می ذارم اهنگش رو تو گوش میدی یا رو پام یا تو بغلم می خوابی بدون اینکه شیر بخوری .

شبا هم دو روزه بهتر شدی . اونم برای راه حلی که مامان جونت بهمون یاد داد . شبا ساعت 10 که می شه شما رو با بابایی می بریم حموم و حسابی شما تو حموم خوش می گدورنی و اب بازی می کنی . بعدش می یایم و تو زود خوابت می بره و خیلی راحت می خوابی .

اتاقت رو خیلی دوست داری اویز تختت رو نگاه می کنی و اروم می شی با اهنگش . به صداها واکنش نشون می دی و برمی گردی به یه صدا . وقتی باهات بازی می کنیم یا حرف می زنیم دقت می کنی و با چشمات دنبال می کنی .

هنوز نمی خندی اما امادگی شو داری . گاهی که باهات بازی می کنم احساس می کنم چشمات برق می زنه .

دیگه اینکه شما داری کم کم مرد می شی مامان . خیلی دوستت دارم . روزهای بهتری پیش رومون هست . خیلی با هم کار داریم ... بوس برای پسر مامانی هوار تا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

هیراد و عمه لیلاش
6 دی 91 15:36
*سلام ، امیدوارم یلدا بشما خوش گذشته باشه * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
مادر باران
7 بهمن 91 23:50
سلام عزیزم اول تبریک قدم نورسیدتون با تاخیر و می خواستم بگم دکتر راست گفته من یه دختر سه ساله دارم که تا 5 ماهگی کولیک داشت الان خیلی باهوشه حتی تست ایکیو هم بردمش خیلی بالاتر نرماله میخواستم هم بهتون نوید بدم که کودک باهوشی میشه پسر گلت هم بگم خدا بدادت برسه جون همونقدر که باهوش میشه شیطونم میشه


خدا دختر شما رو هم برای شما نگه داره و خدا به داد من برسه با یه پسر شیطون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد