یک ماهگی
سه روزه می یام اینجا برای اولین ماه گرد پسر کوچولوم یه چیز بنویسم اما مگر می ذاره این پسر کوچولو !
بله امروز به سلامتی شما یک ماه و سه روزه هستی پسرم . بسیار بسیار از بودن شما خوشحالیم .
اما اول از شیطونی هات بگم که چه قدر این روزها زیاد شده . شبها نمی خوابی . دل درد داری . با اینکه دو تا قطره بهت می دم که خوبت کنه بازم نا ارومی .
قربون اون دل کوچیکت بشم که می دونم تقصیر خودت نیست و خودتم درد داری .
دکترت اما یه چیز بهمون گفت یه کم ارامشم بیشتر شد . اول اینکه تقصیر من و خوراک من نیست شما دل پیچه می گیری . دوم هم بچه هایی که کولیک دارن و دل درد ؛ بچه های باهوش تری می شن . دلیلشم بیشتر رو این بود که خودت هم مجبوری یه کاری کنی که دلت خوب شه و همین باعث می شه از مغزت استفاده کنی .
این قدر بی خوابی کشیدم که دیروز کارم به درمانگاه رسید . هنوزم سرم درد می کنه . جالبش اینکه شما تو درمانگاه این قدر راحت خوابیده بودی هیچ کس باورش نمی شد شما گریه کنی اصلا !! بعدش اومدنی بیدار شدی و با پرستارا بازی می کردی !! خیلی بلایی والا .
دکترت گفت ختنه رو بزارم بعد از اینکه دلت بهتر شد . من نگرانم که با بزرگتر شدنت بیشتر اذیت شی . اما خوب چه می شه کرد ایشالا که این مرحله هم به خوشی می گذره .
چهارشنبه ی هفته ی پیش یعنی 15 آذر ؛ شما رو بردیم فروشگاه . خیلی هم پسر خوبی بودی . بعد هم رفتیم شام رستوران ؛ که اونجا تلافی دراوردی و نذاشتی مامان غذا بخوره .
جمعه هم با بابایی رفتیم برای مامان پالتو بخریم که شما مثل همیشه تو کوچه خیابونا ارومی و فقط می خوابی .
یه کم از شما بگم که ماشالا هزار ماشالا بزرگ شدی برای خودت .
دیگه گردنت رو خیلی خوب نگه می داری . مخصوصا وقتی مامان روی دستش بلندت می کنه گردنت رو صاف نگه می داری و همه جا رو از بالا می بینی . این بازی خوشگل اسمش هواپیما بازیه که شما خیلی دوست داری . باند فرودگاه مون هم شیکم مامانیه . البته یه بارم حسابی وقتی اون بالا داشتی پرواز می کردی ماست ریختی رو مامانی !!
لباسایی که قبلا برای گشاد بود و بلند الان دیگه اندازه ت شده . 18 آذر که دکتر بردیمت وزنت شده بود 4 کیلو و قدت هم 55 .
موهات داره می ریزه که موهای خوشگل در بیاره . چشمات هنوز طوسیه و رنگش بر نگشته .
دستتو که می گیرم قشنگ می فهمم بزرگتر شدنت رو .از اون پوست و استخونی در اومده .
یه بار که تو خونه تنها بودیم و شما گریه می کردی و نمی خوابیدی ؛ من تازه آلبوم احسان خواجه امیری رو دانلود کرده بودم و داشت برای خودش می خوند که تو هم اروم شدی و گوش دادی و بعدش خوابیدی .
از اون روز به بعد هر وقت می ذارم اهنگش رو تو گوش میدی یا رو پام یا تو بغلم می خوابی بدون اینکه شیر بخوری .
شبا هم دو روزه بهتر شدی . اونم برای راه حلی که مامان جونت بهمون یاد داد . شبا ساعت 10 که می شه شما رو با بابایی می بریم حموم و حسابی شما تو حموم خوش می گدورنی و اب بازی می کنی . بعدش می یایم و تو زود خوابت می بره و خیلی راحت می خوابی .
اتاقت رو خیلی دوست داری اویز تختت رو نگاه می کنی و اروم می شی با اهنگش . به صداها واکنش نشون می دی و برمی گردی به یه صدا . وقتی باهات بازی می کنیم یا حرف می زنیم دقت می کنی و با چشمات دنبال می کنی .
هنوز نمی خندی اما امادگی شو داری . گاهی که باهات بازی می کنم احساس می کنم چشمات برق می زنه .
دیگه اینکه شما داری کم کم مرد می شی مامان . خیلی دوستت دارم . روزهای بهتری پیش رومون هست . خیلی با هم کار داریم ... بوس برای پسر مامانی هوار تا