پسر 6 ماه و چهار روزه ی من
سلام پسر عزیر مامان .
به سلامتی شما شش ماه از عمرت رو توی سلامتی و کنار ما گذروندی و الان وارد هفت ماهگیت شدی . وزنت 7900 و قدت 69 بود . دکترت راضی بود . برات یه ازمایش خون نوشته که باید انجام بدیم . خیلی ناراحتم . واکسنت هم دیروز زدیم که خدا رو شکر مشکل خاصی نداشتی .
گل عزیزم . شما خیلی خوب میشینی . خسته میشی سقوط می کنی فقط هههه . دیگه اینکه برای خودت قل می زنی و می چرخی و نمیشه رو تخت هم تنهات گذاشت . یاد گرفتی با کمک سرت و دستات خودتو بکشی جلو و بعدش کمرتو بلند می کنی و میری جلو . خیلی خطر ناک شدی حسابی . از روی صتدلی غذاتم بلند میشی دیگه . اویزون می کنی خودتو . مخصوصا وقتی اسباب بازیت میافته رو زمین .
عاشق چیزای دکمه دار هستی . یخچال . لباسشویی . ایفون . اسانسور . کلی ذوق می کنی وقتی روشن میشن و صدا میدن .
یه وقتایی یاد نوزادیت می افتم باورم نمیشه پسر کوچولوی ضعیف و اروم من شدی تو .
سامی جون من روزا باهم خیلی بازی می کنیم و تو عاشق دالی بازی با دستای مامانی . کلی ذوق می کنی و بلند بلند میخندی . اسمتو دیگه خوب میشناسی و وقتی میگم مربای مامانم برمیگردی قربون مربام برم .
یه سری ازت عکس گرفتم که می ذارم تو وبلاگ . یه خورده سرم شلوغه گل مامان . خودتم که تمام وقت منو پر می کنی . اما یادم نمیره و دیر شاید بشه اما یادگاری های تو سرجاشه
برات امروز سوپ ماهیچه درست کردم ایشالا خوشت بیاد .
دعای مادر همیشه ارامش و سلامتی و خنده ی بلند توست ...