سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

بهار من

یک عدد مامان غر غرو

1391/1/27 22:06
نویسنده : سارا
275 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهار عزیز من خوبی ؟ الان دوتایی یه خورده لوبیا پلوی مامانی رو خوردیم . مثل گنجشکا باید برم سر قابلمه ؛ از دست تو ..

گاهی دوست دارم صدات کنم دختری . نه که فرقی باشه تو چی باشه که الهی من فدات شم بودنت یه دنیا ارزش داره برام . یه چیز بگم یواشکی بین خودمون بمونه ؛ اما من همه ش فکر می کنم خدا یه دونه بیشتر بهم نی نی نمی ده . می دونم این خیالا از استرس های قبلن هست . اما ..

ببخش فکر بد ممنوع بود . ایشالا برات هم نی نی داداش می یاریم هم ابجی تا حسابی همبازی تو بشن و تو بشی رئیسشون .

امروز که نه از دیشب خیلی اعصاب مامانی قاطی پاتی شده . بود ها بیشتر شده . دلیلشم نمی دونه . حوصله هم نداره . دیشبم گیر داد به بابات که بره تو حال رو مبل بخوابه . مبل هم چرمی هست بیچاره حسابی بدنش خشک شده بود صبحی . ابنا رو داره مامان با خجالت می گه .

کارگرمون هم نیومد خونه رو تمیز کنه ؛ گرچه بهتر حوصله ندارم . فردا می یاد چه فرقی داره ؟ وقتی کسی نمی یاد خونه مون ؟؟

همه ش می گم ایشالا تو دنیا بیای همه به خاطر تو هم که شده می یان دیدنمون . خونه مون شلوغ می شه . خیلی خوبه نه ؟؟

مامان خیلی تنهاس این روزا . دلش می گیره . نمی دونم چرا این قدر هم کوچولو شده و زود اشکش در می یاد . باباتم خسته کرده .

اینا همه ش درد و دل بودن یه وقت به دل نگیری ؟؟؟

دوستت دارم زودتر بزرگ شو و بیا پیش مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بهار
31 فروردین 91 23:12
الهی عزیزم
امیدوارم نی نی سالم و کپلی و ناناز باشه
پیشمون بیا


مرسی از مهربونیت . چشم حتما








niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد