خونه تو پیدا کردم !
یه جایی سمت چپ شکمم تو خونه کردی . دقیقا می تونم بگم کجایی . حست می کنم . دیشب که دکتر بهم گفت شاید نخوای که بمونی که ایشالا این طور نیست تو بچه ی خوب من می خوای بیای پیش ما ؛ من داشتم گریه می کردم که بابایی دستش رو گذاشت رو شکم من و با تو حرف زد .
بعدش یهو گفت که ببین سارا این ور شکمت سمت چپ از اون ور انگار بزرگتر شده . انگار قلمبه شده بود . من و بابا کلی ذوق کردیم و به هم قول دادیم که فکر بد نکنیم و منتظر باشیم همون جور که خودت یهو اومدی ؛ یهو هم ذوق زده مون کنی و قلب خوشگلت بزنه . گرچه من مطمئنم همین الانم داره می زنه چون خانم دکتر عجله داشت و نشد خوب ببینه .
امروز که سونو گرافی دوستت رو که نی نی دوست مامان ساراست دیدم ؛ مطمئن تر شدم که تو هم سر جاتی . فکر کنم یه خورده کوچولویی و تنبل .
مامانی خوشگلم من مراقبت هستم و با تمام وجود ازت حمایت می کنم . می دونم سخته اما تو هم بجنگ و بمون . الان که دارم اینا رو می نویسم شکمم هم معلومه و تو داری از اون تو وبلاگ خودت رو می خونی .