سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

بهار من

..

سلام عزیزم . خیلی وقته نشده برات بنویسم . دو سه تا دلیل داشت که حالا مهم نیست .  تولدت هم گذشت و شما الان یک ساله هستی . یک ساله عزیز مامانی و یک ساله که من مادرم .. مامان شما .  قند و نباتم ارزویی ندارم جز سرزندگی و شادابی و موفقیت برات . شاید زیاد اینجا ننویسم برات . اما دلیل نمیشه یادم بره تک تک این روزا .  دوستت دارم شاه پسر عزیزممم 
4 آذر 1392

پسرک من

سلام عزیز دل مادر  ببخشید که منن نتونستم بیام برای شما از شما بنویسم . ما اسباب کشی کردیم به خونه ی جدیدمون . خیلی سخت و پر دردسر بود . اما خوب تموم شد خداروشکر .  این ماه اصلا وزن اضافه نکرده بودی ! خیلی ناراحتت شدم . البته دکتر گفت وزن و قدت خوبه . اما سرلاک برات نوشت که توپولی مامانی بمونی . شما هم عاشق سرلاکی برمی داری میاری بهت بدم بخوری قربونت برم من .  اینقدر بزرگ شدی و شیطون و کارای عجیب غریب می کنی که نمی دونم کدوم رو بنویسم برات . با دهنش نوچ نوچ می کنی می رقصی دست می زنی بای بای می کنی . ددی اسم باباست تا می گم ددی اومد می ری پشت در خونه می شینی . صداش می کنی عاشق لباساتی ذوق می کنی کلی باهاشون .  برات ...
5 مرداد 1392

مسابقه

  اینم عکس سامی خان برای مسابقه ی شکمو هااااااا اگه دوست سامی هستید به پسر من رای بدین شماره سامی 307 هست . سامی برای همه بوس مبفرسته    ...
9 تير 1392

کار جدید پسرک من

پسر عزیزم این هفته بازم حسابی من و پدرت رو غافل گیر کردی . فدات بشم که یه دنیا هم کمه برای دوست داشتن شما .  دیگه خیلی خوب چهار دست پا میری . از همه جا می گیری و بلند می شی . بای بای می کنی و دست می زنی و تا ما هم دست می زنیم باهات شروع می کنی خودتو تکون دادن و نای نای کردی . فدات بشم من اخه که این قدر باهوشی عزیز دلم .  از شیطونی هاتم هر چی بگم کم گفتم . هر جا می ریم با همه رفیق میشی و بغل همه می ری .  عزیز دل مامانی با این همه شیطونی ... ایشالا همیشه شاد و خوشحال و سالم باشی و بخندی ..
5 تير 1392

عکس

 سلام پسرک من اینم چند تا عکس برای شما ...  شما ماشالا 72 قدتون شده و 8400 وزنتون . حسابی داری کار یاد می گیری . این عکسهای اولین سینه خیز رفتن و چهاردست و پا ایستادن و اولین بلند شدن تنهایی خودت هست . خیلی دوستت دارم خیلی زیاد .. دعای من شبانه روز سلامتی تو و آرامشت هست .      اینجا فست فود هست و سام خان مثل همیشه یه استخون کش رفته و مشغوله . خیلی شلوغ بود و هر کی هم تو رو می دید سریع ازت عکس می نداخت . شما هم خوش خنده همه عکسات خندیدی ...     بله ... حرکت یک ..      حرکت دو ...      و بالاخره هدف نهایی ...  عاشق لپ تاپ هستی و الانم...
27 خرداد 1392

کار جدید پسرک من

سلام پسر من شما دیروز برای اولین بار روی چهار دست پا ایستادی عزیزممممممممممم مبارکت باشه . از اون موقع هم خودتو هی بلند می کنی و عفب و جلو می بری .  از هر چیز بلندی هم می گیری و می ایستی عزیزمممممممممم . خیلی خظرناک شدی حسابی و شیطون و بازیگوش اما شیرین و خوردنی .  زودی می یام عکس این دو روز رو برات می ذارم این هفته حسابی غافل گیرمون کردی با کارای حدیدت شنبه بریم دکتر بعدش عکس می ذارم برات 
17 خرداد 1392

عکس

بی حرف این عکسای منتخب شما پسرک عزیز مامانی      این شما و این سامی گوزن سوار قهرمان که لپشون رو پشه بی تربیت گاز زده        پسر عزیزم خوابای رنگی ببین  اینجا خونه ی آقاجون هست و این گل خوشگلم از باغچه ؛ آقاجون برات کنده که مثل همین گل خوشگلی و خوش بو    اینجا شما برای اولین بار تونستی شصت پاتو بخوری قربونت برم که الان نشسته هم خم میشی و می خوریش ! اینجا شما هنوز 6 ماهت نشده بود    همیشه ی خدا هم کشف حجاب کردی !! به قول بابات این همه خداروشکر لباس خریدیم برات حالا !     پسرک خوش تیپ من . برای ولیمه ی خاله بزرگه اینا رو پوشیده بو...
6 خرداد 1392

پسر 6 ماه و چهار روزه ی من

سلام پسر عزیر مامان .  به سلامتی شما شش ماه از عمرت رو توی سلامتی و کنار ما گذروندی و الان وارد هفت ماهگیت شدی . وزنت 7900 و قدت 69 بود . دکترت راضی بود . برات یه ازمایش خون نوشته که باید انجام بدیم . خیلی ناراحتم . واکسنت هم دیروز زدیم که خدا رو شکر مشکل خاصی نداشتی .  گل عزیزم . شما خیلی خوب میشینی . خسته میشی سقوط می کنی فقط هههه . دیگه اینکه برای خودت قل می زنی و می چرخی و نمیشه رو تخت هم تنهات گذاشت . یاد گرفتی با کمک سرت و دستات خودتو بکشی جلو و بعدش کمرتو بلند می کنی و میری جلو . خیلی خطر ناک شدی حسابی . از روی صتدلی غذاتم بلند میشی دیگه . اویزون می کنی خودتو . مخصوصا وقتی اسباب بازیت میافته رو زمین .  عاشق چیزای ...
22 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام به پسرک عزیزم .  عزیزم روزهای بهاری دارن همین طور می گذرن و تو توی این روزها شیطون تر از همیشه داری بزرگ می شی و کارای جدید یاد می گیری .  دیروز رو  تخت تنها بودی و هی میخواستی بغلت کنیم اخرش همین خواستن باعث شد که شما روی دستاتون بلند شید و شیکم خوشگلتون رو هم بلند کنید . من و بابا هم کلی ذوق کردیم . از دیروز خیلی سعی می کنی و دوباره چند بار این کار رو تکرار کردی .  الان دیگه حسابی برمی گردی هم رو شیکم هم رو پشت . تی وی خیلی دوست داری و کارتون سرگرمت می کنه تازه کلی ذوقم می کنی .  از چیز جدیدی که خوشت اومد لباسشویی هست . وقتی روشن می شه و صدای آهنگش می یاد ذوق می کنی و وقتی شروع به کار می کنه کیف می کنی...
7 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد