دوماهگی سامی
سلام پسری من دو ماهگیت مبارککککککککک .
امروز شما شدی دو ماهه . اصلا هم نفهمید مامان چه طور گذشت این دوماه . ماشالا حسابی بزرگ شدی و داری مرد می شی مامان .
دیروز بردیمت دکتر . وزنت 5 کیلو و 200 گرم بود . قدت هم به 60 رسیده ماشالا . به خودم رفتی پسر قد بلند من .
خداروشکر مشکلی نداشتی و برای آقای دکتر کلی خندیدی . پاهاتم فشار داد که تو حسابی زورت رو جمع کردی و دست آقای دکتر رو فشار دادی اونم کلی بهت خندید و گفت سامی آرنولد .
فقط مشکلت همون کولیک هست که ولت نمی کنه . قرار شد داروها رو ادامه بدیم که ایشالا بهتر شی . آقای دکتر بهت می گه شیکم پرست از بس که میخوری . می گه چون با عجله می خوری باعث می شه بیشتر نفخ کنی . پسر همیشه گرسنه ی من .
بعد رسید به واکسنت که چون دکترت خودش دیگه واکسن دوماهگی رو نداشت گفت ببریمت انستیو پاستور که از همه جا بهتره برای واکسن و همیشه تازه هست واکسناشون . قرار شد قبلش به شما استامینوفن بدیم .
صبح ساعت 9 بابایی رو بیدار کردی بعد از کلی عشوه و خنده و ناز کردن برای ما , استامینوفنت رو خوردی . چون هوا خیلی الوده ست تو تهران و نمیشه طرح هم خرید مجبور شدیم با آژانس بریم .
رفتیم اونجا خیلی خلوت بود . خیلی خوشم اومد . پرستاری هم که واکسن می زد خیلی مهربون بود . شما رو بیدار کرد و کلی باهات بازی کرد . پشت سر هم دو تا واکسنت رو زد که دوبار گریه نکنی و درد نکشی گلم .
شما هم با اجازه دو سه تا جیغ درست و حسابی زدی و قطره رو که ریخت تو دهنت آروم شدی . از دارو خوشت می یاد و خوب می خوری . بعدش تا بلندت کردم ؛ زحمت کشیدی و هر چی شیر تو ماشین خورده بودی رو پالتو من و لباس خودت بالا اوردی !!
یه گل سینه ی سفید ماستی برای مامان درست کردی حسابی . بردیمت پیش دکتر اونجا و آقای دکتر گفت باید دوباره قطره فلج اطفال رو بهت بدن چون خیلی بالا آوردی . بیست دقیقه نشستیم و تو راحت تو پتوت خوابیدی .
دوباره یک فطره فلج اطفال بهت خانوم پرستار داد و گفت تو خونه کمپرس سرد رو پای چپت بزاریم و استامینوفن رو تکرار کنیم تا فردا صبح .
تو خونه اومدیم یه کم شیطونی کردی و درد پات شروع شد .خودتم نمی فهمیدی هی تکونش می دادی . آخر سر من روی پات یه بالش گذاشتم و شیرخوردی و دیگه خوابت برد .
الانم پیش من خوابیدی و داری خواب فرشته ها رو می بینی و می خندی . ایشالا دردت بهتر شه و دیگه اذیت نشی گل پسرم .
این خاطره ی واکسن دوماهگی شما .
اما از بزرگ شدن شما بگم . اولین بار وقتی 25 روزه بودی شروع کردی به خندیدن . یه خنده ی خوشگل به مامان کردی که بابا عکس گرفت ازت . بعدش دیگه کم کم فهمیدی برای کسایی که باهات بازی می کنن بخندی . شکار خنده ی قشنگت رو تو 29 روزگیت کردیم و یه عکس توپ ازت مامانی انداخت .
پا می زنی حسابی و دوست داری پاهاتو فشار بدی . می یای رو شیکم من یا بابایی می خوابی و پاهاتو به پای ما فشار می دی بعدش هی می یای جلوتر بعدش هر چی اون پایین دستت می رسه می خوری .
بالش باشه . زیر دست ما باشه ؛ دست خودت باشه . یقه ی پیرهنت باشه . برات فرقی نداره شروع می کنی ملچ ملوچ به خوردنش .
دوست داری رو پاهات نگهت می دارم و خوب نگه می داری خودت رو . جغجغه هاتو خیلی دوست داری و کلی باهاشون بازی می کنیم . مخصوصا یه جوجه شو . وقتی هم گریه می کنی با اونا ارومت می کنیم .
خیلی دوست داری باهات حرف می زنم تازگی ها جوابمو می دی . باهم آغو آغو می کنیم . کو کو می کنیم . تو ذوق می کنی و با صدا می خندی و بهم جواب می دی .
وقتی دمر می ذارمت هم دوست داری برگردی و یه طرفت رو بلند می کنی یه کم که کمکت می کنم راحت برمی گردی .
وقتی باباتو می بینی . یا وقتی رو زمین هستی و بالا سرت هستیم دست و پا می زنی که بغلت کنیم . بعدش میخندی و برای خودت ذوق میکنی .
شبا گریه می کنی هنوز . از 8-9 شب باهات درگیریم تا 2 اینا . بعدش دیگه تا صبح می خوابی . نزدیکای 6-7 بلند می شی و شیر می خوری دوباره تا 9 اینا میخوابی . بعدش بیدار می شی نق می زنی که جاتو تمیز کنم یا پوشکتو عوض کنم .
تا حالا 4-5 دفعه صبحا که بیدار شدی بردمت دستشویی و اون جا جیش کردی پسر تمیز عزیزممم .
هر یه روز درمیون می بریمت حموم . از 16 روزگی که اولین بار بردیمت با بابایی حموم دیگه هر یه روز در میون می بریمت و شما عاشق حموم و بازی کردن هستی اولا می ترسیدی یه کم . اما الان به دوش خیره می شی و پاهاتو می کوبی به هم و صدای شلپ شلوپ اب رو در می یاری اصلا هم گریه نمی کنی . بعدش تو حوله ت شیر میخوری و اروم می شی .
مامانو خیلی خیلی خوب می شناسی و بغل هر کی باشی تا صدات کنم می شناسی منو و میخوای بیای بغل من .
باباتم همه ش حسودی می کنه ! قرار شده یه مدت بمونه خونه تا تو اونو هم خوب بشناسی .
پسرم آرزوم بود که یه روز یه بچه برای بغل من بیتابی کنه . این جور وقتا برای همه ی زنهایی که دوست دارن این لذت نصیبشون بشه دعا می کنم و خداروشکر می کنم واسه اینکه ارزوم براورده شده .
قربونت برم . همین جور عزیز مامانت بمون . بدون که دوستت داریم خیلی وبرامون عزیز ترینی .
به زودی عکسای این مدت رو هم برات می ذارم . یه روز که با حوصله بودی . بوس برای پسر گلم