سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

بهار من

34 هفتگی

سلام پسر عزیز مامان . خوبی ؟ خوشی ؟ گل من می دونی دیگه رفتیم توی هفته ی 35 ؟ یعنی این سه شنبه شما 35 هفته تم تموم میشه به سلامتی و می ری توی 36 . یعنی دو هفته دیگه می مونه . تا چی ؟ شما بیای دیگه ... با دکترت صحبت کردیم . گفت همون 15 آبان . اما ما به دو دلیل گفتیم 18 آبان . یکیش این بود که پنجشنبه س و بابایی گفت این روز بهتره . یکی دیگه شم خصوصیه ! یه خبر خوب بدم به شما که من همه ی وسایلی که لازم بود برای شما خریدم . بالاخره دیروز تمام شد . خداروشکر مثل همیشه با اینکه خیلی گشتم و خسته م کرد اما بهترین چیزا رو برات خریدیم . دیگه مامان جون و آقاجونت و همین طور بابا ماکان خیلی برات سنگ تموم گذاشتن . هر چی که بهترین بود برات خریدیم . ا...
22 مهر 1391

هفته ی 31

داره روزها می گذره و من از بزرگ شدن شکم و تکونای تو می فهمم که حسابی بزرگ شدی . دیگه کم کم داره این دوران هم می گذره و یک ماه و نیم دیگه شما دنیا می یای . ظاهرا همه چیز سرجاشه . داره روزا می گذره . خداروشکر دیگه مشکل خاصی هم نیست . دوشنبه باید برم دکتر . آزمایشم رو هم دادم که قندم پایین هم بود . دیگه خیالم راحته . البته مثل اینکه شما هم مثل من از چیزای شیرین خوشت نمی یاد . دیگه اینکه من تنبل هنوز وسایلت رو نخریدم . باید یه لیست بنویسم و بریم خرید . امیدوارم بشه با دو سه روز همه رو خرید و کامل کرد . البته برات فرش هم خریدم و پرده و رتختخوابت رو هم با کمک خاله ت دارم می دوزم . روزهای خوبی تو راهن . داره پاییز از راه می رسه . فصل رنگی ......
25 شهريور 1391

هفته ی 28

سلام پسر گل مامانی . حالت خوبه ؟؟ حسابی وزرشکاری معلومه مثل بابا و مامانت . از همین الان شنا و ورزشهای رزمی رو خوب خوب بلدی قربونت برم . حسابی لگد می ندازی و این ور و اون ور می ری اون تو . مامان و بابا هم خوب هستن . ما رفتیم مسافرت . خیلی خوب بود . اقاحون و مامانی رو هم بردیم و خیلی خوشگذروندیم . امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه . یه کم تو ماشین سخت بود اما خوبم بود . دریا رو حس کردی عزیزم ؟؟ صداشو شنیدی ؟ دیدی چه بوی خوبی داره ؟؟ ایشالا دنیا می یای و سال دیگه این موقع دوباره می ریم همون جا و شما اون موقع تو بغل مامانی به جای شیکم مامان . کلی لباس دار شدی عزیزم . پسر خارجی پوش و شیک پوش من . کلی لباس از ترکیه خاله مرجان اورده برات . ت...
8 شهريور 1391

یه روز عادی

سلام پسری خوب من . حالت چه طوره جیگر مامانی ؟؟ امیدوارم خوب باشی . وقتی مامان رو داری اذیت می کنی یعنی شیطون شدی حسابی . چند روز پیش خودمو کشیدم و یک کیلو به وزنم اضافه شده بود . پس معلومه که داری بزرگ میشی . عزیز گلم . ما توی شش ماه رفتیم . سه ماه دیگه تو دنیا می یای . می دونم زود می گذره این سه ماه هم . اما خیلی دلتنگت هستم . می خوام زودتر ببینمت . شیکم مامان بزرگ شده اندازه ش رسیده به 96 . شما داری بزرگ تر می شی و مامان توپولی تر . این هفته قراره بریم دکتر و ببینمت . خاله هم باهامون می یاد . شاید هفته ی دیگه هم بریم مسافرت . خیلی من و بابایی خسته ایم . این مسافرت لازمه برامون . تخت و کمدت بالاخره نصب شد . قراره بریم یه لوستر ...
22 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد