سامی جونسامی جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

بهار من

24 هفتگی

سلام عزیز من . امروز سه شنبه 10 مرداد 91 هست و شما 24 هفته تمام عمر داری . می بینی چه داره زود می گذره ؟ پسر کوچولو بزرگ می شه و مامان و بابا پیر .. نمی دونم الان چه قدر وزن گرفتی . من سعی می کنم تغذیه مو خوب کنم که توپولی بشی باز خودتم یه کم تلاش کن عزیزم . دوست دارم مرد قدرتمندی بشی . ما اومدیم خونه ی جدید . اینجا خونه مون طبقه ی 5 هست و بزرگتره . دیگه مامان و بابا هم اتاق کار دارن و شما هم اتاقت بزرگتر شد . داریم فعلا اتاق ها رو رنگ میکنیم و قراره اتاق شما آبی بشه . مامانی با وسواس بالاخره ابی که دوست داره رو درست کرده و از امشب کار رنگ اتاق شما شروع میشه . بابا و عموت دارن رنگ می زنن . مامانی هم توی یه اتاق دیگه می شینه که شما...
10 مرداد 1391

22 هفتگی

سلام پسرم . خوبی گل مامان ؟ حتما که خوبی چون همین یک ساعت پیش که دراز کشیده بودم داشتی ورجه وورجه می کردی تو دل مامان . سامی کوچولوی من ؛ شما 15 هفته دیگه می خوای به دنیا بیای . امروز هی با خودم این عدد رو تکرار کردم و باور نمی کردم که واقعا همین قدر باشه . یاد وقتی می افتم که تازه 15 هفته ت بود و هنوز نمی دونستم دختری یا پسر و منتظر اولین تکونات بودم . تو داری بزرگ می شی و من قراره این افتخار رو داشته باشم که بزرگ شدن شما رو حس کنم . پسر خوبم ما بالاخره خونه ی جدید رو پیدا کردیم . یه جایی وسطای شهر که هم شلوغه هم خلوت . احتمالا این اخرین چیزهایی هست که دارم برای تو ؛ از توی این خونه می نویسم . ایشالا توی خونه ی جدید وقت بیکاری مامان ب...
31 تير 1391

با عرض شرمندگی 2

سلام بهار کوچولوی من . من با خجالت زیاد اومدم اینجا . خیلی مامان تنبلی بودم می دونم . نباید خودمو با عذر های الکی تبرئه کنم اما خب روزهای خوبی نبود . من 31 خرداد رفتم پیش دکترم و آز دومت رو نشون دادم و خوب بود خداروشکر . بعدش سونو شدم تا ببینیم شما دختری یا پسر . گفتم بابایی هم نیاد که سورپرایزش کنم . تنها بودم و بدیش این بود . خلاصه اینکه وقتی سونو شدم . اولین چیزی که دیدیم این بود که فهمیدیم شما گل پسری ! قربونت برم که دکترم از خنده داشت منفجر می شد . می گفت بچه این جور بی حیا که سریع مشخص شه خیلی کم دیدم . بعدش یه کم جاهای دیگه رو سونو کرد که یهو گفت یه مشکلی تو کلیه ت هست و خوب رشد نکرده . دنیا رو سر مامان خراب شد . قرار شد بریم جای ...
21 تير 1391

برای عزیز 16 هفته ی خوبم

سلام عزیز من خوبی قربونت برم ؟ دلم برات تنگ شده بود . اره که با هم خیلی حرف می زنیم و تو الان راز دار دل مامانی هستی و خیلی چیزا از توی دل مامان اومده تو دل کوچیک تو . اما اینجا رو هم خیلی دوست دارم . امروز صبح بابایی دعوام کرد که چرا برای عزیز کوچولومو نمی نویسم و تنبلی می کنم . بزار بگم بهت که اولیش واسه جابه جایه . دومی واسه اذیت هایی که شما عزیزم می کنی . سومی هم کارای خاله ی عزیزت که همه ش گردن من بود . چون خاله گرافیک می خونه و مامانی هم نصفه نیمه خونده؛ حالا دیگه خاله هم سرش شلوغ بود مامانی داشت کمکش می کرد . عوضش قراره خاله برای اتاق شما کلی کمک کنه تا مامانی ایده هاشو پیاده کنه . چه اتاقی بشه عزیزم . از همین الان تصو...
21 خرداد 1391

اسباب کشی

سلام بهار عزیز من خوبی ؟؟ ما هم خوبیم و دعا گوی سلامتی تو عزیز من . از سونو ان تی و از غربالگریت قرار شد بنویسم و عکس خوشگلت رو اسکن کنم اینجا که اسکنر رو بابا برده با خودش و باید بیاره  و بعدن . تازه برات لباس هم خریدم که می خوام اونو هم عکسش رو بندازم برات . می دونی درگیری داریم با جا به جایی . قراره بریم یه خونه ی بزرگتر و حیاط دار که شما بازی کنی توش . اما مامانی شک داره . اخه تا حالا اپارتمان زندگی کرده . نمی دونم بتونم یا نه . قراره تا اخر هفته مشخص شه چی کار می کنیم . اگر بریم تا چند وقت درگیر می شم حسابی و تو هم حتما خسته می شی . باید قول بدی بچه ی خوبی باشی تا این دورانم به خوشی بگذره مامانم خیلی مراقب تو هست خیالت راحت ع...
9 خرداد 1391

با عرض شرمندگی

سلام بهار عزیز مامانی . اولش معذرت می خوام عزیزم اما خودت دیگه می دونی اوضاع مامانت رو . حال مامان بهتر شه بیاد تند تند به وبلاگ عزیزش سر بزنه . می دونی که خیلی دوستت دارم . امروز رفته بودیم مطب خانوم دکتر و خدارو شکر که شما سالم و سلامت بودی عزیزم . می یام هم عکس خوشگلت رو می زارم و هم برات می نویسم چه اتفاقاتی افتاد . تو دعا کن حال مامانی بهتر شه عزیزم فقط . بوس برای بهار عزیزمممممممممممممممم
1 خرداد 1391

نی نی خوشگل ما

سلام نی نی خوشمل مامانی . خوبی عزیزم ؟ حتما خوبی . مامانی خیلی دوست دارم بیام برات بنویسم اما نمی شه . زیاد حال مامان که خوب نیست . از طرفی هم تنهایی خیلی بده . باید کارامون رو خودمون انجام بدیم . همه چی هم که هنوز بهم ریخته س . کی از دست این دکترا و بیمارستان راحت می شیم نمی دونم . باز خداروشکر ظاهرا هر کی می ره با سلامتی می یاد بیرون . فردا قراره بریم خونه ی مامانی . حتما خیلی خوش می گذره بهمون . تو هم نی نی خوبی باش . دوستت دارم عزیزم . بوس دو تا برای گل عزیز مامان    راستی به روایتی 10 هفتگیت مبارک :دی
13 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار من می باشد